پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
پانیساپانیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
پرهامپرهام، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

پارسا و پانیسا عزیزای مامان وبابا

شیطونیای پارسا

جونم واستون بگه از شیطونیای جدید آقا پارسا   چندروز پیش ظهر خسته وکوفته از سرکاررسیدیم خونه که بابایی داشت وسایلو از صندوق عقب ماشین برمیداشت که پارسا شروع کرد به گریه کردن حالا نکن کی بکن تازه بعد از چند دقیقه   متوجه شدیم آقا میخواد بره تو صندوق عقب بشینه  یه روز عصر رفتیم خونه مامانبزرگ پارسا همش میخواست بره بیرون(دد) که بعد دیگه دایی رفت واسش یه جوجه کبوتر اورد که سرگرم بشه و غر غر نکنه اینجام آخر شبه خسته و کوفته میخوایم بخوابیم که آقا پارسا تازه بازیکردنشون شروع شده اونم با چی چراغ قوه  اینجام چراغ قوه تو دهنشه اینجا خونه م...
30 آبان 1392

خوابوندن به گل

 این عکسارو تازه پیدا کردم ما اینجا تو شهرمون یه رسم داریم نوزاد تازه به دنیا اومده که بهار اول زندگیشو میبینه وقتی گلا باز میشن گلای سرخ و محمدی رو میچینیم و نوزادو میخوابونیم به گل و فلسفشم اینه که هم بدن نوزاد بوی گل میگیره  هم اینکه حساسیت پیدا نمیکنه این عکسام مال بعد از عید نوروزه که با مادر جونی پارسا رو خوابوندیم به گل     ادامه مطلبم عکس داریم لطفا سر بزنید                                                       ...
30 آبان 1392

پارسا مریض شده

جمعه ظهرمامانی داشت پوشک پارسا رو عوض میکرد که متوجه یکسری برآمدگی رو پاهای پارسا شد فکر کرد که به خاطر دندون در اوردنشه که اینجوری شده اما شب که خوابیدیم تا صبح بی آرومی کرد و تب داشت تا صبح شنبه که سرایت کردن به زانوهاشو دستاش عصر که بردیمش دکتر ،دکتر گفت تو محیط آلوده بوده ویروس وارد بدنش شده و بدنشم حساسیت داشته ریخته بیرون  تا 5 6 روزم همینجوریه تا با یکسری پمادو شربت خوب شه بچم خیلی اذیت شد               ...
27 آبان 1392

محرم وپارسا

ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا   بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش   بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی   به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی سـلام من بــه مـحـرم  بـه کـربـلا و جـلالــش   به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب   بـه بــی نـهــایــت داغ  دل شـکــستــه زیـنـب سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل   بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل   سـلام م...
27 آبان 1392

پارسا وکرمش

پارسا عاشق کرم عروسکیشه که سوغاتی مادر جونه که از بندر عباس واسش اوردن بیشتر اوقات میگیره دستش و باهاش میخوابه     ...
27 آبان 1392

حموم کردن پارسا

تازگیا پارسارو خودم حموم میکنم آخه قبلا مادر جون میبردش(من میترسیدم لیز بخوره یا آب بره تو ریه اش) اما یه چندوقتیه که خودم میبرمش جدیدا قشنگ میشینه تو وانش آب بازی میکنه  تا مامانی حمومش کنه آخه پسرم بزرگ شده       داره به دوش اب نگاه میکنه                   مامان قربونه چال گونت بره                                  ...
15 آبان 1392