شیطونیای پارسا
جونم واستون بگه از شیطونیای جدید آقا پارسا
چندروز پیش ظهر خسته وکوفته از سرکاررسیدیم خونه که بابایی داشت وسایلو از صندوق عقب ماشین برمیداشت که پارسا شروع کرد به گریه کردن حالا نکن کی بکن تازه بعد از چند دقیقه
متوجه شدیم آقا میخواد بره تو صندوق عقب بشینه
یه روز عصر رفتیم خونه مامانبزرگ پارسا همش میخواست بره بیرون(دد) که بعد دیگه دایی رفت واسش یه جوجه کبوتر اورد که سرگرم بشه و غر غر نکنه
اینجام آخر شبه خسته و کوفته میخوایم بخوابیم که آقا پارسا تازه بازیکردنشون شروع شده اونم با چی چراغ قوه
اینجام چراغ قوه تو دهنشه
اینجا خونه مادرجونه واز اونجایی که پارسا عاشق ماشینه تو خونه مادرجونم آزادی به
تمام معنا وجود داره نشسته تو ماشین پسر خاله جون مهرزاد (http://mehrzademan.niniweblog.com/)و بازی میکنه البته با کمک آقاجون مهربون
چندروز ظهر پیشم مامانی خسته پارسایی خسته ولی مگه بازی اجازه میداد
چشماش خوابه خوابن
حمله به دوربین
یه روز عصرم که هوا گرم بود مامانی میخواست پوشک پسریو عوض کنه ولی مگه میذاشت مامانم لختش کردو چند تا عکس مجاز ازش گرفت
امروزم از ظهریایی بود که بازیگوشیا شروع شده
مامانم از زاویه های مختلف هنرنمایی کرده
بزار ببینم خوشمزه است
بازهم هنرنمایی مامان
در آخر هم حمله به دوربین
اینجام که کاملا مشخصه افتاده به جون لب تاپ مامان