این چند ماه.......
سلام به همه دوستان عزیز ما بازهم برگشتیم البته با 4 5 ماه تاخیر
تو این چند ماه اتفاقات زیادی برامون افتاد که مهمترینش به دنیا اومدن دختر نازمون بود
البته تو این مدت عکس گرفتم که حالا با توضیحات واستون میزارم امیدوارم خوشتون بیاد
اینجا حدودا توی خرداد ماه بود که یه روز جمعه رفتیم کوهپایه ویلایی بابا حجت پارسام از بس شیطون ازپله ها خورد زمین و صورتش به این وضع در اومد کلی گریه کرد مامانم همینجور
اینم یه شیطونیه دیگه اخه بگو بچه آقاجون رفته پشت بوم تو میری کجا دنبالش
واما اینجا عروسی پسر عموی مامانه پارسا جونم که کت شلوار و کروات زده اماده واسه رفتن به عروسی
تو این مدت بارداری مامان بیشتر وقتها تو خونه بودیم و کمتر بیرون میرفتیم پارسا هم وقتی حوصلش سر میرفت دلخوشیش این بود که پشت پنجره اتاق وایمیستاد و هانای (ماشینای) بیرونو نگا میکرد
و اما اینجا پارسا جون داره منقل و آماده میکنه واسه درست کردن کباب تو خونه آقاجون